زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه ی دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیرسیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه ی مسدود هواپیما ست
زندگی رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی «ماه»
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه ی دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی «مجذور» آینه است
زندگی گل به «توان» ابدیت
زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ها
زندگی «هندسه ی» ساده و یکسان نفس ها ست
هرکجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
من نمی دانم
که چرا می گویند
اسب حیوان نجیبی است
کبوتر زیبا ست
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه را باید شست
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آبتنی کردن در حوضچه ی «اکنون» است
«سهراب سپهری»
:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2